دختر مهربون مامان و بابا

تولد 14 ماهگیت مبارک گلم

سلام بهترینم سلام قشنگم امروز ٢٩ مرداد روز تولد ١٤ ماهگیته عزیزم اولا باید تسلیت بگم فرارسیدن مولای متقیان حضرت علی (ع) رو و از خداوند بخوام که این شبهای قدر رو آخرین شب قدر زندگیمون قرار نده تا توفیق استفاده از این شبهای احیاء رو بیشتر داشته باشیم. امیدارم که دعاهای ما در این شب قدر مقبول درگاه الهی بیفتد. تولد ١٤ ماهگیت رو از صمیم قلب تبریک می گم نازنینم و از خداوند برات بهترین ها رو آرزومندم در ضمن روز تولد بابا جون هم روز جمعه ٢٨ مرداد بود و چون مصادف شده بود با شب احیا برای همین روز پنج شنبه که برای افطاری به حومه شهر سمت آبعلی رفته بودیم شیرینی خریدیم و همونجا تولد رو برگزار کردیم. البته کادوی بابا جون رو متاسفانه...
29 مرداد 1390

ایمیل یک کودک مستمند برای خدا

با سلام.... خدا جان! حرفهایم را توی نیم­ساعت باید برایت بنویسم.خودت می­دونی که برای پیدا کردن هر کدام از حرف­ها روی این صفحه کلید چقدر عرق می­ریزم. خدا جان! از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که تو یک ایمیل داری که هر روز چکش می کنی٬ هم خوشحال شدم و هم ناراحت. خوشحال به خاطر اینکه می­تونم درد دلم رو بنویسم و ناراحت از این­که ما که توی خونه کامپیوتر نداریم . یک اتاقی مال آقا جان و ننه­مان است و یک اتاق هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ و دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز٬خواستگار خواهرم زهرا برایمان آورده و یک کمد که همه چیزمون همان توست. آشپز خانه­مون هم توی حیاط هست که تاز...
24 مرداد 1390

کودک و خدای بزرگ

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید:  “ می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟  خداوند پاسخ داد:  “ از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام او از تو نگهداری خواهد کرد.اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “ اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “ فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.” کودک ادامه دا...
24 مرداد 1390

دعوت به مراسم افطاری

سلام دختر نازنینم دیشب که شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) بود به یه مراسم افطاری که در نوع خودش خیلی جالب بود دعوت شدیم و این اولین مهمونی ما تو ماه مبارک رمضان بود خدا رو شکر خیلی خوش گذشت و تو هم خیلی دختر خوبی بودی فقط گرسنه ات شده بود و از غذای افطاری غیر از سوپ و کمی برنج خالی با ماست چیزی نخوری نکته جالب این افطاری این بود که دختر عمه بابا جون که تو تیرماه عروسیش بود در واقع برای پاگشائی از طرف پدرش دعوت شده بود و این افطاری هم به نیت ثواب افطاری این ماه مبارک بود و هم به دلیل تقارنش با میلاد امام حسن مجتبی مراسم پاگشائی دختر عمه بابا جون هم بود و اما یه نکته جالب و در عین حال کمی تلخی که داشت این بود که عمه بابایی (عمه مهین)&nb...
24 مرداد 1390

مریضی دختر گلم

سلام دختر گلم سلام زندگي مامان الهي مامان قربونت بشه عزيزم چند روزي بود كه متاسفانه مريض شده بودي و حسابي من و بابايي از اين بابت ناراحت بوديم و غصه خورديم روز چهارشنبه هفته گذشته كه رفتم خونه زن عمو كه شما رو آورد ديدم بدنت خيلي گرمه اون روز هم قرار بود يكي از دوستات به اسم تينا با مامانش بيان كه چند ساعتي شما با هم بازي كنيد عصر ديدم عمه شهرزاد و عمه فرزانه هم اومدند بعد از كمي صبحت و احوالپرسي تينا و مامانيش هم از راه رسيدند و از ديدن تينا جون كلي ذوق كرده بودي و شروع كرديد به بازي كردن با اسباب بازيها و من و مامان تينا هم مشغول صحبت كردن و در عين حال كنترل كردن شما بوديم چند تا عكس هم از باز...
18 مرداد 1390

عکسهای سفر شمال

صبا جون و بابا رضا موقع صرف صبحانه تو جاده چالوس صبا و دختر عمه هاي دوقلو تو ويلاي كلاردشت در حال تاپ سواري رودخانه پر آب كلاردشت     صبا تو جاده عباس آباد   صبا و بابا رضا تو جاده  عباس آباد جايي كه براي تاپ سواري توقف كرديم صبا و ياسمن تو نمك آبرود   صبا جون كنار ساحل اولین باری که چشمش به دریا افتاد   نسترن و ياسمن در حال آب بازي و شنا كردن نسترن و ياسمن در حال آب بازي و شنا كردن صبا جوني بغل بابا تو جاده آبعلي كه براي صرف چاي نگه داشتيم ...
11 مرداد 1390

تعیطیلات تابستونی مامانی و خاطرات سفر شمال

اول از همه باید از همه دوستای خوبم که به وب صبا جون سر می زنن و جویای احوال ما هستن خیلی خیلی تشکر کنم ممنون دوستای خوبم خیلی خیلی لطف دارید در ضمن یه تبریک صمیمانه هم به مامان فرشته کوچولوی عزیزم گیسو جون که واقعا شبیه فرشته ها می مونه میگم و برای خودش و دختر نازنینش آرزوی سلامتی و روزهای خوش کنار یکدیگر دارم به دوست خوبم مامان ماهان عزیز هم به خاطر از دست دادن پدر مهربونشون از صمیم قلب تسلیت میگم و از خداوند برای خودش و خانواده صبر و بردباری آرزومندم . امیدوارم این پدر عزیز رو خداوند بیامرزه و غرق در نور و رحمت کند. آممممیین از مامان مهرسا جون و سیما جون هم هم تشکر می کنم که با اینکه وب صبا جون خیلی دیر به روز میشه باز هم با کامنت ...
9 مرداد 1390
1